سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینو 1عزیزی که نمیدونم کیه تو نظراتم گذاشته دوستداشتین نظر بدین

کوچکتر که بودم فکرمیکردم تنهایی وقت هایی که هیچکی خونه نیست.اما در اصل تنهایی یعنی...این همه آغوش برات بازه اما تو همونو میخوای که کنارت باشه.تنهایی یعنی ببینی گوشیت از خودت ساکت تره.تنهایی یعنی خیلی وقته دستام با لیوان چای گرم میشه.تنهایی یعنی کلی جمله قشنگ تو دلت باشه ولی اون نیست که واسش بگی.تنهایی یعنی کسی نباشه وقتی میری بیرون از بودن با اون لذت ببری تنهایی یعنی تو خیابون وقتی دو نفر رو کنار هم ببینی با یک تبسم تلخ نگاه کنی و بگی کاش میشد الان تو هم کنارم بودی.تنهایی یعنی چشات به گوشی خشک بشنو امید داشته باشی ازش خبری بشه ولی دلیل رفتارشو ندونی.حالا شما تنهایی دختر تنها یا منی که دل نوشته دارم؟

 

 

 

با تو بوده ام.همیشه ودر همه جا با چشمان تو بوده ام.مرا ازتو گریزی نیست.چنانکه روح را از جسم.ودرخت را از خاک و چنان با این دلیل زیسته ام.که باور کرده ام...تنها دلیل بودنم تو هستی.فقط با تو و نه دیگری



[ دوشنبه 93/7/21 ] [ 6:39 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

اینهم شعری بدون نقطه در مدح مولا علی (ع)

السْلام ای هادی دلها علی 

اول طومار هر املا علی

در سرای دل سهی سرور علی

ای امام اول و مولا علی

وی عوالم را عِماد داد و عدل

سالک سرمد گل گلها علی

آمر مهر و مه و حور و ملک 

دوم آل کسا والا علی 

هم طلوع مهر و هم ماه مَسا

هم سحر ها را سرور آرا علی

ای امم را هم مراد و هم مدد

راح  روح و لؤلؤ لالا علی

محرم اسرار الله الصّمد

اسوه اسلامی و سلوا علی

لوح و کرسی را ممد و سلمی علی

حامی دارا گدا امّی علی

هم ولّی و هم وصّی  عالمی

مهر احمد همدم طاها علی

همسر ام الائمه طاهره

والد دو گوهر اعلا علی

هم دوای درد هر اهل دلی

هم علوم وحی را دارا علی

مولد وی در سرای کردگار

در مصلی کرده سر سودا علی

رادمردی رهروی عُلوی علی

در دو عالم عالی و اعلا علی

عالمی عمار در علم و عمل

داد هود و صالح . موسی علی

راس کل ما سوی الله ما حصل

اول احمد دومی اما علی

هم صدای احمد و رام احد

سلمو صلی علی مهما علی

والی مهر علی اعلمم

کرده در دلهای ماوا علی

در سروده اسم را محروم دار

کرد لاادری کلام ما علی

مدح مولا کرده دل آسوده ام

در لحد عالی دهد اعطا علی

هر کسی دارد گلی ما سروری

هاعلیُ  هاعلیُ  هاعلی

 

 



[ یکشنبه 93/7/20 ] [ 10:36 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

در تنهایی خودم ...

چه تلخه   …!
خـــــــــودت مجبور بشی بزاری بری

اما دلت باهات نیاد   ...

راستش را بخواهی ...

می دانم !!


حسش می کنم ,با دیگری هستی ...
 

باش !


حسادت نمی کنم اصلا ...


اصلا ... فلسفه ی عشق همین است !


به باور من ...

عشق انتخاب می کند ...

 یکی را برای ماندن ...

و یکی را برای رفتن !

عشق یعنی...
نداشتن ...
نبودن ...

نخواستن ...

 

و در این میان سهم من ماندن

 و سهم تو...

بیخیال شدن و رفتن....

 

!

 

 

 



[ شنبه 93/7/19 ] [ 1:42 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

دیدی ؟؟!!!!!

نوشته‌هایی هستن که خوندنشون سنگینه

حالتو عوض میکنن.

ضربان قلبتو بالا میبرن 

و پُران از غم ِشیرین...

دوست داری مرورشون کنی

 و بعد هم یادداشتی پاشون بنویسی  .

 

0•?♥ ???????? ♥?•00•?♥ ???????? ♥?•0

اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌ن...

نمیتونی بیش از یکبار بخونیشون.

خط به خط که پایین میری کلماتش ...

آوار میشن بر سرت...

بر شانه‌هات سنگینی میکنن.

 

بس که درد دارن

و بس که تو رو نوشته‌ان.

 


 

 

 



[ سه شنبه 93/7/15 ] [ 7:3 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

مانده بودی اگر....

 

اگر مانده بودی تو را تا به عرش خدا می رساندم.

اگر مانده بودی تو را تادل قصه ها می کشاندم

اگر با تو بودن به شبهای غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو مینوشتم تو را می سرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پرشکسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش زطوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

هستیم را به اتش کشیدی سوختم من ندیدی ندیدی

مرگ دل ارزویت اگر بود مانده بودی اگر میشنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بودی شب ستاره گلی چیدنی بود

خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود

با تو وعشق تو زنده بودن بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر میسرودم

مانده بودی اگر نازنینم زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

 

 



[ پنج شنبه 93/7/10 ] [ 6:40 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

ی کم عاشقانه

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!(انشاءاله ک اینطور نیست)

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شوی …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان ..

 

خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !

 

 

 

 

 



[ سه شنبه 93/7/8 ] [ 3:27 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

نظر یک بازدید کننده

تلخ است که لبریز حقایق شده است.

زرداست که با دردموافق شده است.

عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی

پاییز بهاریست که عاشق شده است.

سلام پاییز.

برای تو مینویسم پاییزرنگارنگم

به توخوش آمد میگویم ای پادشاه فصل ها.

تورا دوست دارم چون زمزمه های عاشقی داری.

عطر و بوی احساسی شدن داری.

هرکه میگویدکه تو غمناک وغم انگیزی ،

به همان خش خش برگ هایت که تو از هر شب و روزم دل انگیزتری.

از خدای خوبم

بهترین شب و روزهای پاییزی رو واسه همه دوستام

همه کسایی که دوستشون دارم

و میدونن یا نمیدونن

یا حتی کسانی که لایق دوست داشتن نیستن

آرزو دارم.

 

 

 

 



[ پنج شنبه 93/7/3 ] [ 9:27 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

کوتاه اما خواندنی2

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد،

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد،

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد

.

.

.

گاهی دلم می خواهد

وحشــیانه غرورت را

پاره کنم!

قلب ترا

در مشتم بگیرم

و بفـشارم

تا حال مرا لحظه ایی بفهمی…!

.

.

.

کاش می فهمیدی که تــــــــــو از دید من زیبا بودی ؛

دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند ،

و تـــــــــو چه اشتباهی مغرور شدی …

.

.

.

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم …

احساس من قیمتی داشت؛

که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …

.

.

.

نمیدونی چه کاری بادلم کردی ، نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی

نمیشناسی منو از من چقدردوری ، تواین روزا چه بی رحمانه مغروری

.

.

.

بی وفا !!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .

.

.

.

رُخ به رُخ که شدیم

مــن مات شدم و تــو …

چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است

بی اهمیتـــــــ رد شدی

.

.

.

آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم…

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی



[ دوشنبه 93/6/31 ] [ 8:5 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

فقط برای تو...

ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد، صیّاد رفته باشد

آه از دمی که تنها با داغ او چو لاله

در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد

خونش به تیغ حسرت یارب حلال بادا

صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را

روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد

پر شور از حزین است امروز کوه و صحرا

مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد



[ چهارشنبه 93/6/26 ] [ 7:56 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]