سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوتاه اما خواندنی

زیباترین قسم سهراب:
نه تو میمانی،نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم میگذرد و میدانی که فقط خاطره ای خواهد ماند....
لحظه ها عریانند،به این لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز.

 

 

 

 

معذرت خواهی ؛1
همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی ، و حق با یکی دیگه است . . .
معذرت خواهی ؛ یعنی اون رابطه شاید بیشتر از غرورت برات ارزش داشته . . .

::
::

خیلی زودتر از آنچه که فکرش را بکنی پژمرده میشوی . زندگی ارزش غرور ندارد رفیق . . .2::
کوه های غرورم از گناه رفتنت آب شده ؛ تا قبل از سیل برگرد . . .4
سیل که بیاید همه را با خود می برد حتی خاطراتت را !
::
::
” کشنده ترین کلمه غرور است ، آن را بشکن ”5


::
::

گاهی دلم می خواهد وحشیانه غرورت را پاره کنم !
قلب ترا در مشتم بگیرم و بفشارم تا حال مرا لحظه ایی بفهمی . . . !
::
::

آدمی غرورش را خیلی زیاد !
شاید بیشتر از تمام داشته هایش دوست می دارد !
حالا ببین اگر خودش ، غرورش را به خاطر تو ، نادیده بگیرد ، چه قدر دوستت دارد !
و این را بِفهم آدمیزاد !
::
::
روزها رفتند و من دیگر ؛
خود نمیدانم کدامینم ؛
آن من سرسخت مغرورم ؛
یا من مغلوب دیرینم ؟
بگذرم گر از سر پیمان ؛
میکشد این غم دگر بارم ؛
می نشینم شاید او آید ؛
عاقبت روزی به دیدارم .
( فروغ فرخزاد )
::
::
نمیدونی چه کاری بادلم کردی / نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی
نمیشناسی منو از من چقدردوری / تو این ر
وزا چه بی رحمانه مغروری
::
::
همه ی بغض من تقدیم غرور نازنینت باد ، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد . . .
::
::
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت :
” او یقینا پی معشوق خودش می آید “
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود :
” مطمئنا که پشیمان شده برمیگردد “
عشق قربانی مظلوم ” غرور ” است هنوز . . .
::
::
چقدر ضعیف هستند و البته کوچک ، آنهایی که وقتی اشتباه می کنند ، نه توانایی اقرار به اشتباه را دارند و نه قدرت عذر خواهی !
اسمش را می گذارند غرور و به آن افتخار می کنند . چه حقیرند و چه حقیرانه رفتار می کنند . . . !
::
::
کاش می فهمیدی که تو از دید من زیبا بودی ؛ دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند ، و تو چه اشتباهی مغرور شدی . . .
::
::
هرچه مغرور تر باشی ، تشنه ترند برای با تو بودن . . .
و هرچه دست نیافتنی باشی ، بیشتر به دنبالت می آیند . . .
امان از روزی که غروری نداشته باشی و بی ریا به آنها محبت کنی . . .
انوقت تو را هیچوقت نمیبیند . . .
ساده از کنارت عبور میکنند . . .
::
::
اینایی که واسه یکی همه غرورشونو میذارن زیر پاشون ، تو رابطه های بعدیشون مغرور ترین ادمای زمینن . . .
::
::
اگه یکی باشه منو بفهمه / برایش غرورمو بهم می زنم
گریه که سهله ، زیر چترشونش / تا آخر دنیا قدم میزنم

::
::
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم :
هر دو شکستیم ؛ تو قلب مرا ، من غرورم را
هر دو رقصیدیم ؛ تو با دیگری ، من با سا
زهای تو
هر دو بازی کردیم ؛ تو با من ، من با سرنوشتم
و در آخر هر دو پی بردیم
تو به “ حماقت ” من ، من به “ پست ” بودن تو
آری ، این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر میشود . . .
::
::
بمیرم من!
فهمیدم نمی مانی . . دیدم می روی . . رفتی . . .
باز هم ایستاده ام نگاه میکنم !
آخرم میکشد مرا این غرور لعنتی . . .
::
::
مرا می شکنی !
سرت را با افتخار بالا می گیری !
ببین از سقف بالای سرت چگونه اشک چکه می کند . . .
مغرور نباش که روزی این سقف شکسته روی سرت خراب می شود . . .

 

 

 

 

ما بدهکاریم به یکدیگر

و به تمام ” دوستت دارم” های ناگفته ای

که پشت دیوار غرورمان ماند

و آنها را بلعیدیم

تا نشان دهیم که منطقی هستیم

.

.

.

برای بودنِ با تو غرورم پایمال شد

تو هم اندکی احساس بگذار

مساوی که نمی شویم

حداقل به من نزدیک شو

.

.

.

من ، مــــن کردن های من و تو بود کــه ،

هیچوقت مـــــــا نشدیـــم

.

.

.

گرچــه ای دوســــت غرور دلــــــت احســــاس مـــرا درک نکـــرد…

آفریــــن برغـــم عشــــقـــت کــه مرا ترکـــ نکرد…



[ دوشنبه 93/6/31 ] [ 8:4 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

دلتنگ حضورت ، باز آی

آویختم نگاه منتظرم را به پشت در

دل تنگ یک نگاه

شاید که یک سلام

لبخند مهربان

آوای گرم تو

آن لحظه ای که بگویی مرا به مهر :

دیدی که آمدم

اینک بگو تو راز دل تنگ خویش را

آن صد هزار حرف نگفته ز روزگار

آری حدیث هجر

اصلا بگو که حرف حساب دلت چه بود ؟



[ چهارشنبه 93/6/26 ] [ 8:23 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

تو همیشه می مانی

نمی میرد دلی کز عشق می گوید

و دستانی که در قلبی ، نهال مهر می کارد

نمی خوابد دو چشم عاشق نور و طلوع روشن فردا

و خاموشی ندارد ، آن لبان آشنا ، با ذکر خوبی ها

نخواهد مُرد ، آن قلبی که در آن عشق جاوید است

تو می مانی

...



[ چهارشنبه 93/6/26 ] [ 8:11 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

محض خنده

 من فلج به دنیا اومدم

ولی به زندگی امید داشتم

تا اینکه سرطان گرفتم و شش ماه بعد فهمیدم ایدز دارم.

 از وقتی تو آزمایش آخرم فهمیدم دیابت دارم

کاملا دپرس شدم تا اینکه کفش تن تاک خریدم.

دیگه از ایدز و سرطان خبری نیست.

 تازه قراره توی مسابقات دوی استقامت هم شرکت کنم.

 وقتی از تن تاک استفاده می کنم زندگیم از این رو به اون رو شده.

درس بچه هام بهتر شده،

اخلاق همسرم خیلی خوب شده،

سوراخ لایه اوزون کوچیکتر شده،

دیگه شامپو چشممو نمیسوزنه،

تازه پوستمم شاداب تر شده،

آنتن دهی گوشیمم دو برابر شده،

سرعت اینترنتمم فوق العاده شده ...

بابام کولر رو خاموش نمیکنه.

 انگشت کوچیکه پامم به میز مبل گیر نمیکنه



[ چهارشنبه 93/6/5 ] [ 5:12 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

واقیت کدومه؟...

 شبی رییس جمهور کهنسال یک کشور

به همراه همسر پیرش تصمیم گرفتند که کاری غیرعادی انجام دهند

و برای شام به رستورانی که زیاد هم گرانقیمت نبود، بروند. 

وقتی آنها به رستوران رفتند، صاحب رستوران از محافظان رییس جمهور پرسید

که آیا می تواند خصوصی با همسر رییس جمهور صحبت کند،

آنها اجازه دادند.

همسر رییس جمهور به طور خصوصی با آن مرد صحبت کرد. 

بعد از آن رییس جمهور از همسرش پرسید

که چرا او این همه مشتاق خصوصی صحبت کردن با تو بود؟

 همسرش گفت که صاحب رستوران گفته

در ایام جوانی اش دیوانه وار عاشق او بوده است...

سپس رییس جمهور گفت

و اگر تو با او ازدواج می کردی

اکنون صاحب این رستوران بودی.

همسر رییس جمهور در پاسخ گفت:

«اگر من با او ازدواج می کردم او الان رییس جمهور بود



[ شنبه 93/6/1 ] [ 7:6 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]