سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میان ماندن و رفتن

میان ماندن و رفتن


یکی را دوست دارم لیک حیرانم

نمی دانم کدامش را؟

فقط آنقدر می دانم

میان ماندن و رفتن

یکی را برگزیدن سخت دشوار است

 

سخن را ساده تر گویم

اجل آنسو نوای شور می خواند

دل از هنگامه ی رفتن نمی ترسد

ولی هرگز نمی خواهد

میان ماندن و رفتن

یکی را فرق بگذارد

 

زمان تنگ است و در افکار می رقصد

حیاط و باغچه? کوچه

نوای بچگی? بازی

غبارِ زندگی? فرزند

اما من

نمی دانم کدامش را؟

ماندن یا که رفتن دوست می دارم؟!

 



[ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 12:19 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

دله من میشکند

دل من می شکند  

چه دل است این دل من؟

که زیک لرزش اشک

بر رخ رهگذری

یا ز نالیدن مادر به فراق پسری

دل من می شکند

چه کنم دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست


هر کجا اشک یتیمی رنجور

می چکد بر سر مژگان سیاه

هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه

در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش

یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش

جانم آید به خروش

ور ببینم پر خونین کبوتر را

یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش

دل من می شکند


حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر

که به حسرت کند از شیشه اشک

به عروسک نگه گاه به گاه

وز دل تنگ کند ناله و آه

ناله پیرزنی غمزده و دست تهی

که ندارد نفسی

ضجه مرغ اسیر

که کند ناله به کنج قفسی

هق هق مرد اسیری که بلا دیده بسی


حالت دختر زشتی که ز شرم

رو ندارد به کسی

دل من می شکند


هر کجا در نگه تازه نهالانی خرد

از ستیز پدر و مادر خشم آلوده

می وزد بوی طلاق

وز پراکندگی غافله ای برخیزد

در سرا بانگ فراق

آن زمانی که بدنبال شهید


مادر داغ به دل

سینه می کوبد و می نالد و می گرید زار

همچنان ابر بهار

یا زمانی که نشیند در اشک

بر سر سنگ مزار

و به فریاد کند نام پسر را تکرار

دل من می شکند

چه کنم دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست


چه دل است این دل من

دلم از ناله مرغان چمن می شکند

ز خیال غم مردم دل من می شکند

دلم از داغ شهیدان وطن می شکند


چه کنم دلم از سنگ که نیست

گریه در خلوت دل ننگ که نیست

چه کنم دل من می شکند

 



[ پنج شنبه 91/8/4 ] [ 12:19 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]