سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تولدی دوباره

خیلی وقته سایتو بر سرندارم

چشم به در دارم ازت خبر ندارم

خیلی وقته زیره رگباره محبت

پای رفتن دارم همسفر ندارم

تو برام همه کسی توبرام هم نفسی

نمیدونم که چرا تو بهم نمیرسی

جای امن بودنم گرمیه آغوشه توست

دلی دارمنازنین که همیشه پیشهتوست

کی به توگفته دیگه تو رو نمیخوام

با دلی عاشق به دنبالت نمیام

کی به تو گفته دیگه دوست ندارم

گله بوسه بر سر رات نمیذارم

به من بگو کدوم صدا با تو هنوز عاشقانه میخونه

کدوم دله درد اشنا مثه دله من به پات می مونه

شبای من بدون تو یه اسمونه بی ستارس

بودنه تو برای من مثه تولدی دوبارس

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 12:1 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

غمه تکراره شب و روز

دیگه هیچ راهی نمونده دنیا قلبمو سوزونده

هر کی قصمو شنیده اشک روگونه هاش چکیده

بخدا دیگه تمومم توی دست غم حرومم

تکو تنهام توی این شهر همشون با من شدن قهر

حرف من همش همینه که چرا بخت من اینه

غمه تکرار شبو روز آه و گریه های پرسوز

گریه شاید یه نیازه تادلم با غم بسازه

واسه من سرابه دنیا قطره اشکام شده دریا

زندگی تاریک وتاره ابری حالو هوام

غمه تلخه تنها بودن جاگرفته تو صدام



[ سه شنبه 91/7/18 ] [ 9:48 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

میل دل دوست

بیستون بود و تمنای دو دست

آزمون بودو تماشای دو عشق

در زمانی که چو کبک خنده میزد شیرین

تیشه میزد فرهاد...

کار شیرین به جهان شور برانگیختن است

عشق درجام کسی ریختن است

کار فرهاد براوردن میل دل دوست

 

 



[ سه شنبه 91/7/18 ] [ 9:43 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

اولین صدا..

· منتظرنمانید عشق شما را پیدا کند زمین حاصلخیزی بیافرینید تا بذر عشق به سادگی در آن جوانه زند و رشد کندخود را تمام و کمال و تا آن جا که در توان دارید با صداقت تمام به رابطه تان متعهد و پای بند کنید قدرت تعهد بذر عشق میان شما و معشوق را آبیاری خواهد کرد و به آن این امکان را خواهد داد تا در قلب شما به بار بنشیند .



[ چهارشنبه 91/7/12 ] [ 10:39 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

خداحافظ

 

خداحافظ رفیق نارفیق من!


تو هم رفتی!


تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی!


تو هم


با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی


تو هم رفتی!


تو رفتی و نفهمیدی


که من دیوانه ات بودم


چه شوری در من افکندی


چه سان دلداده ات بودم!

تو رفتی و دل من مرد


رفاقت سوخت


صداقت را نخستین باد پاییزی ز پیش ما به یغما برد!


دل من بر یتیمان تو می سوزد


 


همه کوچه ز کوچ تو یتیم و بینوا گشته ست



تمام بیدلان اینک ز سوگت اشک می بارند



تمام بلبلان اکنون ز هجر خانمان سوزت ، سکوتی تلخ می رانند.



زمان در شیونت گویی چو قلبت منجمد ماندست



هوای دل ز بهت دوریت امشب چو احساس تو یخ بسته ست


درختان در نبود تو عجب بی تاب و لرزانند





تمام عاشقان امشب سرود گریه می خوانند!

خداحافظ رفیق نارفیق من!


تو رفتی و ندانستی



از این بیداد بیگاهت چه سان چون بید می لرزم!


چه سان برسوگ احساسم شبی صد شمع می بندم!

دلم هرگز نمی پنداشت تو هم چون دیگران باشی


تو هم چون بیوفا مردم


رفیق نیمه راه عمر من باشی!

تو رفتی و مرا بر لب نوای کاش و حسرت هاست



که ای کاش آن حبیب من محبت را به سر می برد،



که کاش آن نا رفیق من رفاقت را به سر می برد!

تو رفتی و من آخر هم نفهمیدم


چرا از عشق ترسیدیم؟


چرا از بیم شور و مهر و شیدایی


مثال موج لرزیدیم؟!


خداحافظ رفیق نارفیق من!


خداحافظ نمی گویم تو را ای مهربان همراه!


که می خواهم تو را تا لحظه بدرود عالم یار خود دانم


که می خواهم


وجودم را فدای لحظه دیدار تو سازم


خداحافظ نمی گویم


نرو ! ای مهربان یارم


خداحافظ
.
.
نمی گویم!



[ چهارشنبه 91/7/12 ] [ 10:38 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

...

سرم را روی شانه پنجره می گذارم و گریستن آسمان را می نگرم.چه بی پروا می گریی عشق .دانه های اشک بر روی گونه های شیشه می لغزد و خاطرات به روی گونه های من.پنجره های روبه رو بسته اند.
این روزها دیگر کسی به دیدار باران نمی آید دیگر کسی عاشق نمی شود.در کوچه های خلوت تنهایی مان نه رهگذری می خواند و نه درویشی و انگار هیچ شاعری در لحظه های تولد عشق نمی گرید.
درویش به کوچه های ما بیا صدای تو لیلی و مجنون را بیدار می کند.در این باران بی امان بخوان تا عشق جان بگیرد تا کسی بی قرار یارش شود.بزن به دل کوچه ها و آن قدر حدیث عشق و ذکر یا عشق یا عشق یا عشق سر بده که لیلی با پای برهنه خود را به دیدار مجنون برساند. 
بخوان درویش صدایت بوی صبح می دهد. کی سر می زند سپیده ما؟ بخوان تا پنجره های بسته گشوده شود و به کوچه ی بی درخت و بی بهار دوباره برگردد.
من نذر کرده ام... نذر کرده ام تار تار گیسویش را دانه دانه با اشک بوسه زنم.
من نذر کرده ام یا عشق یا عشق یا عشق...
http://s2.picofile.com/file/7245087204/4cnlx1y.jpg


[ چهارشنبه 91/7/12 ] [ 10:38 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

لطفا کمکم کنید

سلام به همه دوستان خوبم.می خواستم تو یه مساله ای کمکم کنید

راستش داستانش طولانیه به طور خلاصه واستون می گم که بدونید جریان از چه قراره

دو نفر که خیلی همو دوست داشتن بعد از گذشتن سختی های زیاد به هم می رسن و با هم ازدواج می کنن البته بعد مشخص شد این عشق یک جانبه بوده و پسر تظاهر به دوست داشتن می کرده اما نمیدونیم چرا.اقا پسر قبل از ازدواج یه دوست دختر داشته که خیلی ایشونو دوست داشته اما بنا به دلایلی به هم نرسیدن و دختره هم به پسره گفته که من ازت متنفرم می خوام با کسه دیگه ای ازدواج کنم وقتی همه چی بینشون تموم میشه با دختره داستان ما ازدواج می کنه 3ماهه اول با هم خیلی خوب بودن اما شبه تولده پسر دوست دختره قبله ازدواجش بهش پیام محبت امیزی می ده و تولده پسر و بهش تبریک می گه و به پسر ابراز علاقه می کنه.پسر هم بهش زنگ می زنه و ساعتی رو باهم تلفنی حرف می زنن.همسر اقا پسر وقتی می فهمه این ماجرا رو با پسر صحبت می کنه اما پسر که انگار فیلش یاده هندستون کرده  گوشش به دهکار حرفه هیچ کسی نبود و رابطشو با دوست دخترش ادامه می ده. بعد از مدتی هم دختر و می بره پیشه دوست دخترش میگه بشینین سنگاتونو با هم وابکنین که قراره هووی هم بشین.همسره پسره باورش نمیشه اخه این هم کاریه که یه ادم بخواد انجام بده؟خلاصه بحث به خانواده هاکشیده می شه البته بگم قبلش اینا مشاوره هم میرن اما فایده نداره.بعدش پدر دختر راضی نمیشه که دخترش بیشتر از این داغون بشه و جلوی رفت و امد ها رو می گیره اقا پسر هم اصلا انگار واسش مهم نیست چون بعد از مدتی علاوه بر دوست دختری که داره با دخترای دیگه ای هم دوست میشه.دوباره خانواده ها میان این دوتا رو اشتی بدن و میفرستنشون جلسات متعدد مشاوره اما پسر بازهم به دختر بازیش ادامه میده .بنظره شما دختر که تقاضای طلاق داده کاره اشتباهی کرده؟



[ دوشنبه 91/7/10 ] [ 9:41 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]

...

هیچی این دنیا قشنگ نیست.

کوچه های استراق سمع

چند وقتی میشود همه چیز بهم ریخته است

حتی با فال های حافظ هم

رو دروایسی دارم

همیشه یک فال،همیشه من،همیشه حافظ

حتی کوچه ها هم میدانند که باید صدای قدمهایت را

استراق سمع کنند

کوچ هم دیگر هیچ کمکی نمیکند

چشمانت خودشان پرستو دارند

همیشه قبل از انکه بدانم

دلم کار خودش را کرد

چراغ خانه ام را شب ها برایت روشن میگذارم

برگرد.....

چقدر سخت است که نمیایی

و من...

 

باز حافظ را خدایم میگیر



[ پنج شنبه 91/7/6 ] [ 5:26 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

ای بابا چی بگم.

http://blogfa.com/images/smileys/04.gifیکی محبت میکنه و یکی ناز میکنه!اونی که ناز میکنه  همیشه محبت میبینه اما اونی که محبت میکنه همیشه تنهای تنهاست. 



[ دوشنبه 91/7/3 ] [ 12:9 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]

...

تقدیم به او که خود میداند...

       http://blogfa.com/images/smileys/24.gifتو را من چشم در راهم......تو را من چشم در راهم شبا هنگام......که میگیرند در شاخ تلاجن سایه های رنگ سیاهی........وزان دل خستگانت راست اندوهی فراهم.....تو را من چشم در راهم............................................. .           شبا هنگام در آن دم که بر جا دره های چون مرده ما را ن خفتگان.................        در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سر و کوهی دام..............................       گرم یاد اوری یا نه من از یادت نمی کاهم ....تو را من چشم در راهم............ .http://blogfa.com/images/smileys/24.gif        



[ دوشنبه 91/7/3 ] [ 12:5 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]