سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوتاه اما خواندنی2

آدمی غــــــرورش را خیلی زیاد،

شاید بیشتر از تمـــــــام داشتــه هــــایــش دوست می دارد،

حالا ببین اگر خودش، غـــــــرورش را بـــه خـــــاطــــر تـــــو، نادیده بگیرد،

چه قدر دوســتت دارد !

و این را بِفهــــــــــــم آدمیــــــــــزاد

.

.

.

گاهی دلم می خواهد

وحشــیانه غرورت را

پاره کنم!

قلب ترا

در مشتم بگیرم

و بفـشارم

تا حال مرا لحظه ایی بفهمی…!

.

.

.

کاش می فهمیدی که تــــــــــو از دید من زیبا بودی ؛

دیگران حتی نگاهت هم نمی کردند ،

و تـــــــــو چه اشتباهی مغرور شدی …

.

.

.

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم؛

آنچه را که اسمش را غرور گذاشته ام

برایت به زمین بکوبم …

احساس من قیمتی داشت؛

که تو برای پرداخت آن فقیر بودی …

.

.

.

نمیدونی چه کاری بادلم کردی ، نمیدونی چه غمگینم نفهمیدی

نمیشناسی منو از من چقدردوری ، تواین روزا چه بی رحمانه مغروری

.

.

.

بی وفا !!

ایـن روزهـا نـه مـجـالـی

بـرای دلـتـنـگـی دارم

و نـه حـوصـلـه ات را..

ولـی بـا ایـن هـمـه،

گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد . . .

.

.

.

رُخ به رُخ که شدیم

مــن مات شدم و تــو …

چون پادشاهی که از اینگونه فتحهــا زیاد دیده است

بی اهمیتـــــــ رد شدی

.

.

.

آنچه را که اسمش غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم…

احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی



[ دوشنبه 93/6/31 ] [ 8:5 صبح ] [ *:-)* ] [ نظر ]