هر روز من ...
هر روز من بدون تو دیروز خسته ای ست
پرپر زدن میان زوایای بسته ای ست
هر روز من که تهمت تکرار میکشد
مثل دلم اسیر تپش های خسته ای ست
این مویه(این غزل)که جنون میچکد از آن
آوازهای زخمی ساز شکسته ایست.
خورشید و شعاع تو تا لامکان رهاست
این دل،غروب خسته در خون نشسته ای ست
می آیی و به نام تو آغاز میشود
تاریخ سبز عشق، چه روز خجسته ای ست.
حسین یعقوبی(برگرفته از کتاب به لهجه انگور)