جای ترسم داره...!!!!!!!
مهره های شطرنج رو دوست دارم،
اما از اینکه هدایت یه لشگر به دست منه، میترسم.
حریفم خوب بازی نمیکنه.
شاید چون اون این بازی رو خیلی بهتر از من بلده، اینطور فکر میکنم.
از وزیر خوشم نمیاد اما بهم یاد داده اند که خیلی کارها میتونه بکنه.
حیف که جلوش یه عالمه سرباز وایستاده.
تلاش میکنم دیرتر مات بشم.
از تموم اینها نمیترسم.
از این میترسم که وقتی که مات میشم،
هنوز خیلی از مهره هامو حرکت نداده باشم. خدا کنه آخر این بازی به خیر تموم بشه...
فکر راحت ، نفسی خوش ، دل من می طلبد
قفسی با در باز ، ترانه ای از لب ساز