سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاریکلما تور

 

 یک عمر منتظر تولد مرگم می مانم.


سر همه پادشاهان کلاه گذاشته اند.


بخاطر احترام مجبور به کلاهبرداری شدم.


نـظـــامی ها وقت رفتن هم سلام می دهند.


زنــدگی در جــشن تــولـد مـرگ شرکت نمی کند.


آدم بی اراده کشیدن خجالت را هم نمی تواند ترک کند.


قوهء جاذبه زمین با سرعت همسفر پرنده تیر خورده می شود .


آنقدر کم غذا می خورد که انگل ها از دستش شکایت کردند.


قوهء جاذبه زمین انتظار سقوط بلند پروازی ها را می کشد .


آنقدر دگراندیش بود که مغزش افکار خودی را نابود می کرد.


آنقدر دل همه را می سوزاند که آتش نشانی از دستش شکایت کرد.


قوه جاذبه زمین با سرعت سقوط ، سر در پی میوه رسیده می گذارد .


وقتی پائیز از درخت بالا می رود بهار از این شاخه به آن شاخه می پرد .


ریلهای راه آهن به هم نمی رسند ولی دیگران را به هم می رسانند.


باغبان همزمان با شنیدن صدای پای بهار در گلستان را می گشاید .


باران وقتی از مقابل پرچم رنگین کمان می گذرد سرود آسمانی سر می دهد .


پروانه طوری روی گل می نشیند که بتواند تصویرش را در شبنم ببیند.


پائیز به اندازه ای به گلستان نزدیک شده که اشک در چشم بهار حلقه زده است.


آنقدر میهمان نواز بود که اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر کرده بود.


پرنده در واپسین دم حیات زمستان ، روی درخت عریان با شکوفه بهاری وعدهء دیدار دارد.



[ پنج شنبه 92/5/31 ] [ 1:17 عصر ] [ *:-)* ] [ نظر ]