تو را من چشم در راهم...
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
ومن چه قدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
وهمچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
قیصر امین پور
*هیچ عشقی وجود نداره*
تو میروی
تمام ایستگاه میرود
ومن چه قدر ساده ام
که سالهای سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
وهمچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
قیصر امین پور
دوستت دارم لق لقه ی زبانم نبست
و آن را به هر انسان نمایی نمی گویم..
آرامِ آرامم..
به کسی تکیه کرده ام که به هیچکس تکیه نکرده
و او جز خدایم نیست..
بـایـد شیـطان را بسـتایـیم کـه "دروغ" نـگفت "جهـنم" را به جان خریـد امـا "تظاهر"بـه دوسـت داشـتن آدم نـکرد.. گاهی شایـد لـازم بـاشـد از یــاد بـبـریـــــم یـاد هـمـه آنـهـــایــی را کــه بـا نـبودنـشــان بــودنـمـــان را بــه بــازی گـرفـتنــد.. من و تـــــــو شـبـاهـت هــای مـتـفاوتـی داریــم.. هـر دو شـکـسـتـیِم:تـو قـلـب مـرا،مـن غــرورم را هـر دو رقـصـیِـدیـم:تـو بـا دیــگری و مـــن بــا سـازهـای تــو.. هـر دو بـازی کـردیـم:تـو بـا مـن و مـن بـا ســرنـوشــتـــم.. و در آخــر هــر دو پـــی بــردیـــم تــــو بــه حمــاقــت مـن و مــن بــه پـســت بــودن تــــــو.. ..!گـــوش کـن لـعنتـی عـذابــی کـه مـن مـــــی کشـم درد بــی تــو بــودن نـیــســت تــــاوان بـــا تــو بــودن اسـت... شیرین بهانه بود! فرهاد تیشه میزد نا باور نکند صدای مردمانی را که در گوش میخواندند دوستت ندارد..
چــند ســالــه بـــودنــد ایـــن چـــشـمــانـت؟
عــمــری گــذشـت و هـــنــوز وقــتـی بــه تــو فکـــر مــی کــنم
تــــلـــــو تــــلــــو مـی خورمـــ....
خـط پـایـانـت کـو؟.. آیـا جَهـنمـتـــ همـین جـایــی کـه هسـتـیم،نیــستــــ؟ من آتشـت را بـه "نامــردی"هـا،"دورویـی"ها و "خیــانــت"ها تــرجـیح می دهـــم... گـاهـی با یـک کلمـه،انسـانـی نابـود می شـود.. گـاهـی با یـک بـی مهـری،دلـی می شکـند.. مراقـبِ بعضـی "یـــک هــا" باشـیم.. در حــالی که "نـاچـیزنـد"، "همـه" چــیــزند....
گـاهـی با یـک کلـام،قلـبی آسـوده و آرام مـی گـردد..
چــرا کــه "شـــانــه" هـــای امـــروزی،
مِـــــثــل بــالــش هــای مـســافـرخـانـه انــد!
خـوب مـیدانــم سـرهــای زیــادی را تـکیِـه گـاه بـوه انـد...
بعضی وقتا آدما الماس توی دستشون دارن
بعـــد چشمشون به یه گــــــرد و مــــی افته
دولا میــــــشن تا گــــــــردو رو بــــــــــــردارن
الماســـــه می افته تو شیــــــــب زمیـــــــن
و قل میـــخوره و تو عـــمق چاهی فرو میـره
میــــــــــــــدونی چــــــــــــی میـــــــــمونه ؟
یـــه آدم و یـــه دهـــن باز با یــــه گردوی پوک
و یــــــــــــه دنـــــــــــــیا حـــــــــســـــــــــرت
خدایا توببین چطورشکستم چرا این آدما اینقده پستن
خدایا توببین چقدر غریبم ببین چطور منو دادن فریبم
خدایا توببین دارم میمیرم بذار بیام پیشت آروم بگیرم
خدایا من دیگه نفس ندارم بذار بیام پیشت قفس ندارم
خدایا توببین چه بی کسم من برای زندگی بی نفسم من
خدایا توببین چه کرده با من همونی که می گفت دوستت دارم من
خدایا توببین چه دردی داره وقتی مردنتم فرقی نداره
خدایا توببین چطور له هم کرد همونی که منو عاشق ترم کرد
خدایا توببین دستامو پس زد به جای پرزدن واسم قفس زد
خدایا این ترانمم تموم شد نیومداون کسی که آرزوم شد
شاعر:قلب یخی
دلم گرفته امشب مثل همین آسمون بیا یه باردیگه واسم لالایی بخون
دلم شده دوباره عاشق یک ستاره آخرچی شد نصیبش جز اشک و آه و ناله
دلم می خواد بباره ، واسه اون بی قراره آخه بجز نگاهش هیچی رو دوست نداره
دلم داره می باره پرم از اشک وناله بیا ببین که شبهام خالی از ستاره
دلم بدجوری تاره ، دیگه جونی نداره بیا ببین چه تنهاست ، واسه تو هی می باره
طفلکی این دل من چه دردایی می کِشه بیا ببین که دوریت چطور من و می کٌشه
دلم میگه ببخشش اون که تورو شکسته بیا ببین چه بغضی راه گلومو بسته
دلم داره میمیره تنهایی توی غربت بیا که داره میره پیش خدا زیارت